محل تبلیغات شما



 


بی تو جای خالی‌ات انکار می خواهد فقط
زندگی لبخند معنادار می خواهد فقط

چشم ها به اتفاق تازه عادت می کنند
سر اگر عاشق شود دیوار می خواهد فقط

بغض وقتی می رسد شاعر نباشی بهتر است
بغض وقتی گریه شد خودکار می خواهد فقط

چشم های خیسم امشب آبروداری کنید
مرد جای گریه اش سیگار می خواهد فقط

حق من بودی ولی حالا به ناحق نیستی
حرف حق هر جور باشد دار می خواهد فقط

نیستی حتی برای لحظه ای یادم کنی
انتظار دیدنت تکرار میخواهد فقط

 

چند روزی میشه مادربزرگم حالش ناخوشه و بیمارستانی شد 1 هفته ای مهمون بیمارستان بود. شب اول تو بیمارستان بالا سرش بودم و مدام به خودم میگفتم نسیم خدا نکنه مادر جون لیلی چیزیش بشه ،ترس داره بری بالا سر بیماری که تو خیلی خاطرش و میخوای و برات کلی عزیزه !!فقط نگاه دستاش میکنی ببینی ت میخوره نگاهت مدام رو لباسشه ببینی لباسش بالا پائین میشه یا نه !!!!!! دلهره شدید میگیری و مدام خدارو تو دلت قسم میدی به همون بزرگیش که عزیزمو ازم نگیر و مث آقا جونم که یه دفعه رفت و خونه خاموش شد مادربزرگمو نبری کلی آرزو داره سه تا پسراش هنوز مجردن و بزار پسرا رو سر و سامون بده و کلی جاها رو ندیده کلی کار مونده که باید انجام بده نوه هاش و عروس کنه نتیجه هارو ببینیه و مث بقیه پدر بزرگها و مادربزرگها نوه نتیجه نبیره رو ببینه و دل از دنیا بزاره تو حال دلم و نجوا با خدا بودم مادربزرگم درد شدید داشت و از ته دلش صدا کرد (ای بوووووو بیوو بوروم )بازبان لری نوشتم و ترجمه ای پدر بیا منم با خودت ببر جا خوردم و گفتم : خدا نکنه مادر چیزی میخوای گفت حالم بده رفتم پرستارو صدا کردم تا آمد مادربزرگم حالش بهم خورده بود و سرم قوی آومرد و از هوش رفت منم نشستم کنارش و نگاهش کردم گفتم نکنه بری و ماهارو تنهابزاری ما حالا حالاها بهت احتیاج داریم محکم باش و خداروشکر 4 شبی میشه برگشت خونه!!چند روزیه میرم خونه و مدام بهش رسیدگی میکنم کیسه صفراش سنگ داره و براش خوب نیست کار زیاد و حرص و جوش .با دایی ها میریزیم میپاشیم دورش جمع میشیم که خدایی نکرده اتفاقی نیفته خونه مادربزرگم بیشتر یاد هادی میفتادم چرا؟؟الان میگم خونه های قدیمی نه اینکه خشتی و کاه گلی باشه خونه مادربزرگم نه منظورم عمرشون 20 سال باشه و چند روز و چند هفته و مادربزرگم با آقاجونم سپری کرده و غذا درست کرده خونه رو مرتب کرده لباس شسته و کلی کار دیگه . همه تک تک آجرها یا آقا جون و داره براش و همش یادشه و فقط میگه خدا رحمتت کنه روح الله چه زود رفتی و آرامش خونه رو با خودت بردی و پسرات و زن ندادی همش آرزوت این بود عروسی دختر دخترتو ببینی ولی عمرت کفاف نداد و خدا جونت و زودتر گرفت و مارو تنها گذاشتی تو که همش میگفتی آدم باید جایی باشه که دلش خوش باشه مگه خونت چش بود  که زود رفتی ؟؟؟ مگه نگفتی اینجا راحتی ؟؟؟

هزار ساله بشه هادی ولی این چند روز بیشتر فکرم سمتش بود و دلم براش پر میزنه که ببینمش فقط برا چند لحظه یا حتی چند لحظه صداشو بشنوم ولی چرا نمیشه !!!!!!

دلم براش کلی تنگههههههه کی میتونه بیاد این دل لامصب و بشکافه ببینه چی توش میگذره و شاید دل کسی به رحم آمد خدا داره میبینه میشنوه ولی چرا کاری نمیکنه و مدام فاصله است ازش دورم ؟؟؟خدا مگه نمیگی عاشقی حلاله پس چرا این حلال و بهم نمیرسونی من نمیخوام به گناهی آلوده بشه پس خودت هوامو داشته باش لطفا من هادی و از تو میخووووووووووام

پناه، سپر است.
عشق، جنگی ست بی سپر.
عاشق،
سپر انداخته می جنگد.

این نوشته خیلی قشنگه و واقعا دوسش دارم عاشق بی سپر میجنگد

منم دستم خالیه سپری ندارم تو دستم و بگیر تو کمکم کن خداااااااااااااااااااااااااااااااا دلم واقعا تنگشه لعنت به این بارون و هوای بارونی که همش جیگر عاشق و خون میکنه


به هرکسی نتوان گفت شرح قصهٔ خویش
مگر به صاحب دیوان محترم گویم

#‌آقا جون #دلتنگی #غم #خونه بابا بزرگ #مادر لیلی

# عاشق #عاشق خسته #نسیم دلتنگ 



     

    ‌‌
    نیستی تو اما
    هنوز هستم
    هنوز راه میروم؛ حرف میزنم
    هنوز فکر میکنم؛ آه میکشم
    دلم تنگ میشود؛ گریه میکنم
    هنوز خسته‌تر ولی بیشتر زندگی میکنم،،،
    همه چیز همان طور است که بود
    که بودم
    الا دلم
    که دیگر به هیچ
    حرفی
    نگاهی
    لبخندی
    گرم نمیشود.!


    مرغ بی بال و پری را می کند بی آشیان
    هر که می آرد برون از کنج تنهایی مرا
     

    No photo description available.

     

     


    - تنها زندگی میکنی؟
    + نه یاد کسی با من است

    ‌#دلتنگ #خسته تر # نیست


    رز موزیک


     


    بدهم تکیه به تو شانه شدن را بلدی؟
    گرمی ثانیه ای خانه شدن را بلدی؟

    تو که ویرانه کننده است غمت می دانم
    خوردن غصّه و ویرانه شدن را بلدی؟

    آنقدر سوخته قلبم که قلم می سوزد
    شمعِ گریان شده، پروانه شدن را بلدی؟

    مرغ عشقی شده دل میل پریدن دارد
    بال و پر در قدمت لانه شدن را بلدی؟

    می نویسم من عاشق فقط از قصّه ی تو
    در غزل های من افسانه شدن را بلدی؟

    اشک شب های سحر سوخته ام پیش کشت
    تلخی گریه ی مردانه شدن را بلدی؟

    هر کسی دیده مرا شاعر "مجنون" خوانده
    تو بگو "لیلی" "دیوانه" شدن را بلدی؟
    ‌‌
    این همه ناز کشیدم بشوم معتکفت
    بدهم تکیه به تو شانه شدن را بلدی؟


       

      ‌‌
      گاه آدم دلش میخواهد روی صفحه مجازی اش بنویسد:
      " لعنتی ترین.!
      دلتنگم. آنقدر که بلند ترین فریادها هم نمی تواند ذره ای از این حناق کم کند "
      بنویسد و خلاص.
      آنقدر که حتی فکرش را نکند اینهمه ماه صبوری کردنش باد هوا میشود،
      که کسی آن دور ها هواااا برش میدارد.
      بعد جسورتر شود بنویسد:
      " دیشب دلم خواست به شماره ات پیغام بدهم
      اما همان یک آن دیدم لابه لای تمام شماره ها نبود ترین شماره ای. بعد بغضم را جوری قورت دادم که خدا هیچ نشنود که بتوانم همان لحظه شکرگزارش باشم برای آن روزگاری که  تو غریبه ای نمیشود مدام پیامت داد  و کمی از این دلتنگی را کاست دلشکسته ام،
      وگرنه حالا برنده دلتنگِ این صبوریِ اجباری من نمیشدم "
      آدم است دیگر. گاه دلش جز آنکه بگوید دلتنگم با هیچ حرف دیگری آرام نمیشود.
      حتی اگر بداند کسی هست که هرگز این نوشته ها را نمیخواند.
      بعد قبل از خط آخر
      اسم خودش را هم بنویسد برای آن یک درصد احتمالِ خواندن آن یک نفرِ خاص
      و خط آخر را هم پی نوشت کند " مخاطب خاص ندارد "
      و یک آهِ راحت بکشد

      #دلتنگ #لعنتی ترین حس دنیا #نبود #آقای یار


      تبلیغات

      محل تبلیغات شما

      آخرین ارسال ها

      آخرین جستجو ها